موسیقی و نامداران

آشنایی با نامداران موسیقی

موسیقی و نامداران

آشنایی با نامداران موسیقی

مصاحبه اختصاصی با عبدالجبار کاکایی ترانه سرا با کبوتر

عبدالجبار کاکایی  

ترانه کبوتر با صدای فریدون آسرایی خواننده خوش صدای ایرانی و تنظیم تکنیکی و زیبای بهروز صفاریان با ترانه ایی ماندگار و پر محتوا از عبدالجبار کاکایی که چند سالی از غزل و شعر به ترانه سرایی روی آوردند . آقای کاکایی دعوت به مصاحبه ما را با لطف و خوش رفتاری قبول کردند . متن مصاحبه اختصاصی در زیر آمده است که در آن ایشان از آژانس شیشه ایی تا توصیه پریدن به کبوتر و از احساس فریدون و زندگی گفت و در پایان از خیلی ها خواست که با اقتباس از حس حافظ در ذهنیات تصرف نکنند و...

تمامی گرافیک های انجام شده بر روی عکس ها توسط نویسنده همین مصاحبه انجام گرفته است .

مهربد :تاریخ تولد و محل تولد - شغل پدر شما :

کاکایی : 1342- ایلام - کاسب

مهربد : وضعیت خانوادگی شما ( پدر - مادر - کل خانواده ) در رابطه با نوع تفکراتی که داشتند و تاثیر آن تفکرات بر روی پیشرفت شما چگونه بوده است ؟

کاکایی : خب پدرم اهل شعر بود و اهل سیاست بود ما یک خانواده ایرانی مقیم بغداد بودیم تا سال 1344 از آنجا رانده شدیم بعد از سقوط عبدالکریم قاسم رهبر ملی عراق که پدرم از زمره طرفدارانش بود و به خاطر همین ما را بیرون کردند ایرانی ها را از بغداد بیرون کردند . سال 44 برگشتیم ایران و مستقر شدیم در همان شهر مرزی ایران . پدرم گرایشات مذهبی شدیدی داشت و گرایشات ملی فوق العاده زیادی هم داشت آدم هایی که غریب از وطن بیرون میشوند به هر حال طبیعی است که ارق ملی به وطن زیاد دارند . همین که جایگه مذهبی خوبی هم داشت پای مجالس و منبر علما میرفت خودش اهل روضه خواندن بود آخوند نبود اما تمایلی به این موضوعات داشت بعد هم کتاب هایی داشت و خوانده بود تا حدود زیادی به شعر علاقه داشت .

مهربد : میزان تحصیلات شما ؟

کاکایی : به ترتیب دیپلم - فوق دیپلم - لیسانس و فوق لیسانس ادبیات فارسی که البته جدا جدا گرفتم فوق دیپلم را در شهر تهران از مرکز تربیت معلم لیسانس از دانشگاه ملی و فوق لیسانس دانشگاه آزاد گرفتم .

مهربد : کار های تحقیقاتی و مطالعاتی شما تا به امروز و کتاب های انتشار یافته شما ؟

کاکایی : من حدود دوازده تا کتاب تا الان منتشر کردم که چهار پنج تا مجموعه شعرهست و الباقی یا نقد و تحقیق یا گردآوری هست که کتاب هایم به ترتیب عبارتند از : آوازهای واپسین - مرثیه روح - سالهای تاکنون - حتی اگر آیینه باشد -نگاهی به شعر امروز ایران - زنبیلی از ترانه - میان ماندن و رفتن - بر شانه های باران - بررسی شعر ایران و جهان - گزینه شعر - فرصت نا یافته این ها کتاب هایی هست که تا الان من داشتم و آخرین کتابم که زیر چاپ هست همراه با سی دی به زودی منتشر میشود . شامل شعرهای محاوره و ترانه هست . اسمش هست "از تو دورم" شامل یک سی دی که هشت قطعه هست چهار شعر سپید با صدای احمد رضا احمدی و داوود نماینده خوانده شده و چهار ترانه با صدای فریدون آسرایی همراه با کتاب که کتاب شامل صد و بیست قطعه شعر محاوره است تمام کتاب سی دی میشود دومین کار آقای فریدون که با من داشته است .

مهربد : از کجا شروع کردید و با چه هدفی و امروز در کجا قرار دارید ؟ ( با توجه به اهداف و آگاهی شما به آینده ایی که در آن هستید )

کاکایی : من شاعری را که از دوره دبیرستان شروع کردم از منطقه و محل تولدم ایلام و دوره جنگ باعث شد اولین کارهایم مربوط به دوره جنگ باشد و رفته رفته خب به تهران آمدم برای ادامه تحصیل با آقای علی رضا رسته وارد حوزه هنری شدیم و از حلقه ادبی آنجا شدیم با دوستانی که چند سالی زودتر از ما آمده بودند با آن دوستان بودیم و تا سال های اخیر هم هستیم و همچنان ارتباطاتی داریم . سیر کلی گرایشات و تعلقات یک مدت هایی میشود گفت بخشی از ادارات فرهنگی بودم یا در فرهنگ سراها یا توی خانه های شعر یا چه تو مطبوعات چه تو صدا و سیما کار میکردم . عرض کنم که وضعیتم هم الان به نوعی به زبان محاوره رو آوردم ادبیات در واقع زبان فولکولوریک زبان مردم را به عنوان یک قالبی که احساس میکنم میشود از این قالب به نوعی راحت تر هست حرف زدن حتی و حرف های اصولی و متین و فاخر که ما فکر میکنیم که فقط در زبان معیار قابل بیان هست در شعر به نوعی در شعر محاوره این قابلیت را من پیدا کردم میشود گفت که این ترانه های من ادامه شعر هایم هست اصولا من وقتی برای ترانه گفتن مثل حالا نداشتم به خاطر همین من خیلی از الزامات که یک ترانه سرا دارد اول الزامات را از خودم دور کردم . مثل الزاماتی که حس ترانه هست یا درواقع خواننده این ترانه به حنجره اش میخورد یا نه . تمام این الزامات که من دور ریختم اولش کاری هم که گفتم در عالم ترانه کبوتر بود و پس از کبوتر بوی سیب را گفتم بعد هم کاخ کهنه و بعد هم ترانه علی اصغر . خود همین کاخ کهنه و علی اصغر هم کارهای بلندی است که اگر امکان اجرایش باشد در واقع کم از این دو کار اول نیست کار های بلند دیگری هم در کنار این چند تا کار انجام شد پس از آن با یک سری الزامات به سمت کارهای کوتاه تری با قابلیت ترانه شدن رفتم ولی کماکان هدف اصلیم وارد شدن به این موضع و این حوزه گسترش شعرهایم در زبان فولکولوریک هست .

غزل هایی دارم که قابلیت اجرای آوازی ندارند اما در زبان فولکولوریک بهره بردم . شعر محاوره ادامه شعرهایم می باشد همان حالتی که من قبلا می گفتم تصمیم گرفتم که احساساتم و اندیشه های غزل را بیاورم در این زبان فولکولوریک بدون الزام هایی که یک ترانه سرا داشته است . متفاوت اند کارهایی که در واقع قابلیتش مثلا بین ترانه بوی سیب و کبوتر . کبوتر از نظر من شعرتر می باشد . بوی سیب ترانه است . شعر کبوتر بین کارهای دیگر من هم این قابل درک است . بعضی از کارها را که من میگویم شعر است خودم میخوانم این کارها را شاعرانه تر می دانم اما وقتی به یک خواننده یا آهنگساز کار را می دهید آن اینطور فکر میکند شعر نیست و آن را به عنوان شعر قبول می کند .

عبدالجبار کاکایی

مهربد : آیا ترانه سرایی برای شما شغل است ؟

کاکایی : نه برای من ترانه سرایی اصلا شغل نیست کار اصلی من مدیر خانه شعر بنیاد نویسندگان و هنرمندان هستم . بنیاد نویسندگان و هنرمندان وابسته است به سازمان فرهنگی شهرداری تهران دفترش هم در خیابان اقدسیه تهران است .

مهربد : پس شغل شما چیست ؟

کاکایی : در تهران تدریس می کردم هم در دانشگاه درس می دادم و هم در دبیرستان ولی تدریس را به کل چند سالی است کنار گذاشتم دلیلش اینست که خیلی علاقه ایی نداشتم دوست داشتم فعالیتم در سکوت و آرامش باشد . حواسم جمع باشد و تمرکز ذهنی داشته باشم به همین خاطر زیاد نبودم علاقه نداشتم .

مهربد : نام شما کمتر از بسیاری از ترانه سرایان به عنوان عضوی در یک اثر موسیقی پاپ دیده میشود موضوع خاصی است ؟ مبنا ی شما برای خواننده ترانه شما چیست ؟

کاکایی : خب من یک مقدار حساسیت واسه صدا دارم و طبیعتا آهنگ , چون ترانه هم برای من شغل نیست من میتوانم روزی ده تا ترانه بگویم و زیر آن را هم امضا کنم و چون برایم مهم هست که یک اسمی را که روی یک شاعری داریم که اسم بایستی حفظ بشود و اعتبارش حفظ بشود مجبوریم که به هرحال کم کار کنیم . با خواننده ایی کار کنم که حق مطلب را بتواند ادا کند من هدفم از ترانه سرایی ادامه شاعری هست و آن کارهایی که گفته میشود بعضا قابلیت ترانه را دارند و خوانده میشوند و مراجعات فراوانی هم برای ترانه گفتن دارم . اما من چون عموما هدفم ترانه گفتن نیست الزام میکنم و میگویم اول سی دی صدایشان را بیاورند و گوش میدهم اگر مناسب باشد همکاری میکنم در غیر اینصورت نه .

مهربد : بیشترین همکاری شما با کدام خواننده و آهنگساز بوده است ؟

کاکایی : بیشترین همکاری من فکر میکنم اول با فریدون با توجه به اینکه هم برای آلبوم دومش کاملا کارهای من است و هم برای آلبوم سومش که دو سه تا کار از من دارد و آماده میکند .

بعد از فریدون - اخشابی فکر میکنم چهار یا پنج تا کار و با آقای قاسم افشار دو سه تا کار داشتم و با بعضی از خواننده ها هم یک کار داشتم . بهروز صفاریان بیشترین ملودی را بر روی این کارها گذاشته و عموما پدرام کشتتکار هم ملودی گذاشته .

مهربد : با آقای شعبانخانی هم کاری داشتید ؟

کاکایی : آقای شعبانخانی نه تمایل به کار از هر دو ی ما هست ولی تا حالا فرصتی پیش نیامده . به آقای شعبانخانی علاقه دارم به کارهایش و سابقه درخشانی که دارند . یکی دو بارهم آقای شعبانخانی را زیارت کردیم و قول هماکاری هم دادیم .

مهربد : بهترین ترانه شما که توانسته است خود شما را راضی کند ؟

کاکایی : در اجرا بهترین ترانه ایی که اجرا شده در واقع موزیسینش سنگ تمام گذاشته هم در تنظیم و هم در اجرا به نظر من کبوتر بود . البته تا الان کار کبوترهست و تصور میکنم کارهای آلبوم جدیدم با فریدون اگر منتشر بشود و بازخورد عمومیش را درک کنیم در قضاوت هم تاثیر دارد الان چون تنها هستم ومحدود هستند افرادی که این کار را شنیدند . اما من برخی از قطعات آلبوم جدید را بهترین کارهایم میدانم که در طول زندگی ادبیم انجام داده ام و این کارها بیرون بیاید نمیدانم معادل چی بشود .ولی تا الان آنچه که از من منتشر شده خب بهترینش کار آقای فریدون با تنظیم آقای بهروز صفاریان بوده است .

مهربد : نظرتان درباه فریدون ؟

کاکایی : به نظر من فریدون قابلیت های فراوانی دارد و این قابلیت ها عبارتست از هدیه کردن احساسش به تمام کلمات یک شعر یعنی تمام و کمال حق شعر را ادا می کند فریدون هیچ کلمه ایی را بی تاثیر از احساس نمی گذارد این خیلی مهم است بعضی از خواننده ها فقط دیکته میکنند در واقع شعر را میخوانند و انشاد می کنند ولی فریدون شعر را با تمام وجودش میخواند. من احساس می کنم در مرحله اول خوب شعر را میفهمد و عموما بعضی از خواننده ها با فهم شعر مشکل دارند و اصلا شعر برایشان ملاک نیست فقط ملودی و آهنگ - نوازنده - ارنج ارکست معنی دارد .

فریدون مدتها با شعر زندگی میکند و بعد به سراغ خواندنش میرود . او به واسطه اینکه مدت ها زندگیش در مهد موسیقی آمریکا بوده تجربیاتی دارد که با خود آورده است . جدای از این ها فریدون از نظر شخصیتی و اخلاقی آدم بسیار خوب و دوست داشتنی هست. سادگی و متانت او در این بازار موسیقی پاپ و به سلامت نفس کم پیدا میشود .

بخش دوم سوالات مربوط به ترانه زیبای فریدون با اجرای فریدون و تنظیم بهنام صفاریان :

عبدالجبار کاکایی

مهربد : از ترانه کبوتر با اجرای فریدون بفرمایید ؟

کاکایی : فریدون به طور اتفاقی این ترانه را خوانده بود آنطور که برای من گفتند برای اولین بار در روزنامه جام جم دیده و خوانده بود . جام جم این شعر را از من گرفت و چاپ کرد فریدون هم به طور تصادفی روزنامه جام جم را دیده بود و خوانده بود و علاقه مند شده بود و به واسطه ارتباطی که با شرکت آواز آسمانی داشت از طریق این شرکت که پیش از این نوار دورنگی بهنام صفاریان  درآمده بود و فریدون هم به عنوان خواننده میهمان آن نوار بود پیگیر من شدند و خلاصه من را پیدا کردند یک جلسه ایی گذاشتند دوستان که بهروز صفاریان و آقای فریدون بودند . ملودی اولیه ایی که روی کار گذاشته بودند برای من گذاشتند . جایی بود آن شرکت و آن مجموعه فضایی بود که خیلی حرفه ایی کار میکردند و آهنگسازان با صداقت دارند کار می کنند . من بیش از این در فضای موسیقی پاپ نبودم بیشتر سنتی و نوارهای شجریان گوش می کردم و خیلی تمایلی به شنیدن اجراهای پاپ نداشتم و تنها در واقع ترانه های ابی را گوش می کردم که پاپ کار می کردند به ابی علاقه داشتم کمتری هم به داریوش ولی بیشتر ابی را گوش می کردم بیشتر به خاطر حجم صدایش بود و هم نوع ترانه هایش که از آقای جنتی عطایی بود از محدود کسانی بود که من به کارهایش رشک می بردم . بیشتر شاعر بود به نظر من خیلی از ترانه سراها اگر شاعر باشند این قابلیت خیلی می تواند به آن ها کمک کند و جنبه های مثبتش خیلی خوب است و جنتی عطایی نسبت به آن دو رقیب دیگرش که در خارج کار می کنند سرفراز و شهیار قنبری بالاتر است .

به هرحال علاقه به موسیقی پاپ فقط خلاصه می شود در شنیدن کارهای ابی و البته دوران نوجوانی و جوانی تقریبا میشود گفت فضای همین ترانه های پاپ بود تقریبا اولین کارهایم که در عالم شاعری سرودم در هفده هجده سالگی انجام دادم ترانه بود تا شعر . دفتر شعر های سال شصت و یکم را دارم سال شصت و یک شصت و دو تقریبا میشود گفت من هفتاد هشتاد تا شعر دارم از آن ها فقط پنجاه تایش ترانه است .

در حقیقت تحت تاثیر ترانه های پیش ازانقلاب بود بیشتر تمایلم به ترانه گفتن بود منتهاخب یک تغییر شکل پیدا کرده بودم و شاعری در خلوت خلاصه میشود و این مربوط بود به دو دهه بیست سال و از سال 81-82 بود که من بعد از بیست سال غزل گفتن دوباره به شعر محاوره و زبان فولکولوریک برگشتم و به ترانه رو آوردم .

مهربد : صحبت های متفاوتی در برداشت از ترانه کبوتر بوده یکی از اعتیاد گفته دیگری از شهدای جنگ تحمیلی سخن به میان آورده و در جایی دیگرچنین برداشت میکنند که : سرت در لاک خودت باشد و سالم زندگی کن . در آخر بعضی هم تنها به چشم داستان یک کبوتر حالا یا دلسوزانه و یا شاید هم بی تفاوت نگاه میکنند نظر خود شما چیست ؟ چه برداشتی باید کرد ؟

کاکایی : البته من اعتقاد دارم بهترین معنی مخصوصا متعلق به شاعر نیست .متعلق به کسی است که بهترین معنی را از روی شعر بکند . اما خب خیلی ها دوست دارند ببینند منظور خود شاعر چی بوده است . کسانی که میخواهند معنی و مفهوم شعر را دقیق متوجه بشوند باید یک سری کتاب های جامعه شناسی جنگ بخوانند . شعر لزوما راجع به جنگ نیست و شکی در آن نیست و به طور قطعی هم اثر وضعی که این شعر به وجود آمد و خلق شد  یک فیلم سینمایی بود که از تلویزیون و سینما پخش شد و در واقع من از تلویزیون دیدم آژانس شیشه ایی بود و شخصیتی که خیلی اثرگذار بود در این فیلم بود که من برعکس خیلی ها کاراکتر اول فیلم را پرویز پرستویی می دانستند آن شخصیت دوم بود آن شخصیتی که ترکش خورد و مرد . بعد از جنگ آمده بود زندگیش را بکند . دنبال درمان و دارو بود و نیامده بود که مثلا گروگانگیری راه بیندازد - آژانس اشغال بکند - اسلحه بکشد روی مردم بلکه به طور طبیعی رفته بود برای مردم بخشی از وجودش را داده بود . حالا هم آمده بود دنبال دوا و درمانش بی ترحم . در فیلم ماجرایی قرار گرفته و بعد اتفاقاتی می افتد ولی آن شخصیت برای من شخصیت خوبی بود . کسانی که کتاب های جامعه شناسی جنگ را بخوانند می بینند که در همه جامعه ها جنگ اتفاق می افتد بعد از جنگ از لحاظ روانی تحت فشارهای شدید هستند . یک فرد که در جنگ در واقع تصمیماتش را به راحتی اجرا می کند با توان نظامی اش بعد از جنگ حالا دیگر فرقی نمی کند با یک آدم معمولی مثلا در صف ایستاده . فشارها را تحمل می کند مسائل را تحمل می کند . وضعیت شما مثل آدمی هست که دارد متلاشی می شود .

بچه هایی که رفتند و وقتی برگشتند دوباره کار کردند . آن رفت سر مزرعه حالا به قول خودش ( شخصیت دوم فیلم ) وقتی برگشتیم تراکتور هم نداشتیم . آن رفت توی کارخانه ایی که بود . آنی که در جبهه فرمانده یک منطقه ایی بود جنگ که تمام شد برگشت دوباره مثلا شد کارمند یک اداره کارمند ساده خیلی از آن ها اینجوری بودند خب محدودی از این ها به واسطه نفوذهایی که داشتند موقعیت های دیگری داشتند آن ها هیچ وقت نماینده بچه های جنگ نبودند .

اما خب من فکر کردم برای جامعه ما یک همچین اتفاقی افتاد . جنگ و هفتاد هشتاد درصدی که از جنگ برگشتند دارند با ما زندگی می کنند . غول بیابونی هم تعبیرش از آژانس شیشه ایی اسیر شدن کسانی که در واقع تصور کنید که به جنگ غول رفتند و با غول جنگیدند اخلاق و عاداتی پیدا کردند که با زندگی شهری سنخیتی ندارد . به هر حال من آن فیلم را هر بار که نگاه کردم به شدت گریه کردم چون انگار روزگار و احوال خودم بود زندگی خودم بود اطرافیانم را می دیدم .

فرمانده خودم را من تو صف کارگران کارخانه دیدم منتظر بود که ساعت شش صبح مینی بوس بیاید دنبالش برود سر کار در حالی که این فرمانده در جنگ اقتداری داشت که به او حتی نمی شد نزدیک شد . خب دیدن این صحنه ها و اتفاقات باعث شد که به جنگ از زاویه دیگری نگاه بکنم . از زاویه کبوتری که باهاش صحبت بکنم که همه این اتفاقات به سرش آمد . حالا هم توصیه تلخی به او کردم و توصیه تلخم این است که برو بمیر - بمیر تا راحت بشی از این وضعیت خلاص بشی کبوتر عصات بنداز و بپر یعنی این که برو بمیر . پشت جبهه اقتدار و قدیس بودن و همه چیز را از او می گیرند و وقتی میاید هیچ راه دیگری جز مردن نیست .

به نظر من هنرمند یا شاعر می تواند یک وقت هایی با پیام تلخی نتیجه را بگوید .

به هر حال شاعر وظیفه اش اینست که تلخی ها را تلخ تر و شیرینی ها را شیرین تر نشان بدهد . بر مبنای همان تعریفی که در قبل از شعر کردم امور کوچک را بزرگ می کند و امور بزرگ را کوچک می کند و دچار تحریک عواطف می شود شعر وظیفه اش اینست و من احساس کردم که به هرحال به نوعی بایستی از این نقد دفاع کرد حرف زد خب کبوتر هم همین حرف را زد ولی هر کسی می تواند برداشتی بکند . خود فریدون وقتی این شعر را خواند گفت این زندگی من است من رفتم غربت و حالا برگشتم و غول بیابونی آن هایی که حالا تحمل من را ندارند و شنیدم کسان دیگری هم در جایگاه های متفاوت کارگردان سینما بودند خواننده یا آهنگساز بودند و فقط گفتند زندگی ماست . من راه را برای معنی آزاد گذاشتم اما خب اگر می خواهید من هم به عنوان یک شنونده این شعر را معنی کنم من هم می گویم معنی این شعر ممکن است خوشایند خیلی ها نباشد با توجه به این فضایی که از جنگ ساختند و اتفاقاتی که افتاده خیلی ها رضایت نداشته باشند . اما من توصیه می کنم به این بچه ها بروند جنگ را از زاویه دیگری نگاه بکنند و اتفاقاتی که برایش رخ داد را ببیند .

مهربد : رضایت شما از ملودی - تنظیم و نحوه اجرا تا چه حد می باشد ؟ آیا بهتر از این هم می شد اجرا شود ؟

کاکایی : واقعیتش اینست که بهتر از این برایم متصور نیست . نمی دانم چه اتفاقی می افتاد اما خب طبیعتا ممکن بود از این بهتر هم بشود برای هر اثری این امکان وجود دارد که بهتر از این هم اجرا بشود اما این کار در همین شکلی هم که به وجود آمد با توجه به اینکه فضای موسیقی داخلی ما شش و هشت بود و صرف موضوعات و محتواهای دیگر هستند تو این فضا این کار توانست تاثیر بگذارد و توجهات را به خود جلب کند . این کار می تواند کار موفقی باشد . من راضیم هم از ملودیش و هم از تنظیم فوق العاده اش تنظیمش کار دوست بسیار عزیزم آقای بهروز صفاریان و هم از صدای فریدون فکر می کنم خیلی خوب بود خیلی با توجه به اینکه اولین کار من هم بود که ساخته شد .

مهربد : درباره قسمت هایی از این ترانه لطف کنید و بیشتر توضیح بفرمایید ؟

دیدی آسمون خراب شد سر ما

غصه شد وصله بال و پر ما

کاکایی : خب این شعر یک بیت دیگر هم داشت

بعضیا میگن که بارون کدومه بوی نم شرشر ناودون کدومه

(این بیت) آسمون تا بوده آفتابی بوده مث روز اولش آبی بوده

دیدی آسمون خراب شد سر ما غصه شد وصله بال و پر ما

حالا تو سایه نشینی مث من خوابای ابری میبینی مث من

چقدر اینجا میخوریم خون جگر کبوتر عصات بنداز بپر

بیت آسمون تا بوده موقع خواندن از قلم انداختن بعدش یادمان رفت اصلا تو کار نیاوردیم . اما این بیت هم جز ابیات بود و کل شعر .

مهربد : مطلب آزاد ؟

کاکایی : بستگی دارد مخاطب کی باشد . وبلاگ شما در چه رابطه ایی باشد .

من توصیه می کنم خواهش می کنم حتی التماس می کنم به آن هایی که به نوعی ارتباط با کلام دارند حتی خودم که شعر می گویم و ترانه می گویم تا موضوعی را با آن زندگی نکردند لمسش نکردند درکش نکردند این را به کلمه در نیاورند . در واقع تصرف در ذهنیات نکنند . به جای اینکه به ذهنیات بپردازند - بپردازند به تجربیاتشان که این ها را تبدیل به آثار ماندگار در تاریخ می کند . برآوردهایی که ادبیات ما دارد برآوردهای ادبی که شعر ما ترانه ما دارد گاهی اوقات موضوعاتی درک بیشتری می خواهد و از نزدیک با آن نبودیم بر اساس اقتباس هایی که از آثار دیگران می کنیم . یک جوان مثلا بیست و دو ساله ایی که شعر عرفانی می گوید معلوم است که این آدم اصلا عرفان را نشنیده و نفهمیده و با آن زندگی نکرده است . فقط دیوان و اسرار را خوانده و حس حافظ و حس خیام را اقتباس کرده است . این زندگی ذهنی زندگی واقعی نیست زندگی واقعی این است که درکش کنی لمسش کنی با آن باشی ولو اینکه آن موضوعات کوچک باشند . بله خب حافظ موضوعات بزرگی رادر زندگیش تجربه کرده شما نگران نباشید که موضوعات زندگیت کوچک است ولی اگر این کار را بتوانی بکنی با همین موضوعات کوچک هنر کردی . هنر وظیفه اش اینست که مس را طلا می کند .

عبدالجبار کاکایی

-----------------------

با سپاس و تشکر از جناب آقای کاکایی که همراه با ما و مخاطبان بودند و نگاه تازه ایی را از ترانه و دنیای اطراف به ما نشان دادند .

منتظر نظرات شما دوستان و مخاطبان گرامی راجع به این مصاحبه هستیم .

مصاحبه اختصاصی مهربد با تورج شعبانخانی آهنگساز آثار ابی - مرجان

تورج شعبانخانی  

تورج شعبانخانی آهنگساز و خواننده در 15 بهمن 1329 در تهران دیده به جهان گشوده است .

او از آهنگسازان صاحب سبک در موسیقی پاپ ایران و باعث شهرت و محبوبیت بسیاری از خوانندگان پاپ ایران زمین شده است . ترانه های آدمک - پروانه من - نازی نازکن - صدای بیشه - خونه خالی خونه غمگین - بهار بهار و بسیار ترانه های زیبای دیگر از آثار به یاد ماندنی و دلنشین او می باشد .

تورج شعبانخانی پسرخاله خانم سیمین غانم خواننده خوب و مسلط ایرانی می باشد .

او با خوش اخلاقی درخواست ما را برای یک مصاحبه اختصاصی و تلفنی پذیرفت .

در مصاحبه زیر برای ما از گذشته ها و دلگیری ها گفت از دوستی با مرحوم فریدون فروغی و فرهاد سخن به میان آورد . از احساس و نوع کار ناصر عبداللهی گفت . از سکوت هفده ساله و تحقیقات در موسیقی دنیا برایمان حرف ها زد .

در زیر آمده است و منتظر نظرات شما راجع به این مصاحبه و آقای شعبانخانی هستیم .WWW.NAHA.BLOGFA.COM متن مصاحبه اختصاصی مهربد مدیر وبلاگ موسیقی و نامداران به آدرس اینترنتی :

مهربد : وضعیت خانوادگی شما ( پدر - مادر - کل خانواده ) در رابطه با نوع تفکراتی که داشتند و تاثیر آن تفکرات بر روی پیشرفت شما چگونه بوده ؟

شعبانخانی : پدرم هفت تا بچه داشت که من بچه کوچکترینش بودم . سه تا برادر و سه تا خواهر که آن زمان به خاطر اینکه زودتر شوهر میکردند خواهر ها زود ازدواج کردند و به خانه بخت رفتند . از نظر سوادی در حد دیپلم و فوق دیپلم بودند .

برادرها هرکدام تخصص های خاص خودشان را دارند که در واقع من فقط توی برادر ها دنبال هنر و موسیقی رفتم .

مثلا یکی از آنها قاضی دادگستری بوده وسالها وکیل دادگستری هست .

پست های خیلی خوب داشته تو شرایطی زندگی میکنه که به اصطلاح همیشه خدمت کرده هم به مردم به فامیل به دوست آشنا در کل خانواده ما همه ما همین هستیم دوست داریم کمک کنیم به خصوص به هم میهنان به مردمی که هم میهن حساب میشوند هم نوع و هم میهن .

یه برادرم تخصصش توی کارهای نظامی و سرهنگ ژاندارمری بود . در واقع توی نوع خودش جزء افسرهای بسیار خوب که چندین تخصص داشت . یک برادرم هم که در ورزش خیلی صاحب نظر بود و مرد بزرگی تو ورزش بود که مربی خیلی از کشتی گیر ها یی که الانه در فدراسیون کشتی ایران همه این ها خودشون به استاد تبدیل شدند مثل استاد مهدی زاده - برزگر تمام این هایی که الان در راس هستند همه شاگردان برادرم بودند .

او دیپلمی دارد که از فیلا گرفته فیلا این دیپلم را بهش دادند که مثل دکترا می مونه دکترای ورزش که بسیار بسیار در سطح بالایی هست .من هم که چهارمین برادر بودم توی هنر هستم . من رشته فنی می خواندم ولی مهندسیم را نگرفتم . انصراف دادم و بیشتر چون کار آهنگسازی می کردم توی کار آهنگسازی پخته شدم حرفه ایی شدم کارهایم گل کرد و خواننده های زیادی تو دستم آمدن بالا و رشد کردند . دیگه من توی کار هنرچفت شدم و نتونستم از گردونه هنر خارج بشم .

مهربد : وضعیت تاهل - فرزند ؟

شعبانخانی : بله من یک فرزند دارم به اسم ایلیا که یک سال و نیمشه . با خانمم زندگی می کنم و خیلی راضی هستم . من دیر ازدواج کردم اما این خواست خدا بود .

مهربد : ساز تخصصی شما ؟

شعبانخانی : ساز تخصصی من گیتار بود البته قبل از اینکه گیتار بزنم یک مدت جاز می زدم درام می زدم چون بیشتر می خواندم برایم جاز زدن و خواندن سخت بود . برای همین رو آوردم به گیتار دیدم که بهترین سازی که میتونه یک خواننده داشته باشه برای صدایش یک سازی مثل گیتار یا پیانو سازهایی که بشه روی آنها آکورد گرفت . بعضی از سازها مثل سه تار این ها توی موسیقی ما اونیسون زده میشه یعنی همزمان ملودی زده میشه و زیر صدا گذاشته میشه کامل میشه . پیانو و گیتار به دلیل اینکه میشه روی آنها آکورد بگیری . با چند تا انگشت چند تا نت می گیری که یک هارمونی زیبا بهتون میده یا حالا آکوردهای به خصوص و مخصوص خودشان .

 تورج شعبانخانی

مهربد : موسیقی را از چه زمانی آغاز کردید و اصلا چه شد که جذب موسیقی شدید ؟

شعبانخانی : تا 16 - 17 سالگی خیلی سنگین ورزش میکردم قهرمان سوم آموزشگاه های کشور هم شدم تا حد قهرمانی جلو رفتم در همین رشته کشتی که برادرم استاد بود .

بعد از سن 16 سالگی رو آوردم به ساز و به کار موسیقی از همان زمان آهنگسازی را خیلی دوست داشتم . تو ذهنم خیلی ملودی ها ی زیبا خیلی نواهای زیبا نا خداگاه در حرکت بود .به خاطر همین من احساس کردم که آره من این ملودی ها را بهتره که بنویسمشون یا اینکه عرضه کنم . سن 16 - 17 سالگی شروع کردم . دو سالی گیتار زدم . چون میخواندم و می زدم یک مقداری توجه بیشتری به من شد . 

تلویزیون ایران در آن زمان آگهی داده بود و من رسیده بودم به سن نوزده سالگی و آگهی که داده بودند یک سری خواننده می خواستن تربیت کنند برای سازمان رادیو و تلویزیون که اینها به صورت حرفه ایی رادیو و تلویزیون باشند . بعد من تو این کلاس شرکت کردم و خیلی از خواننده های بزرگ ایران مثل سیمین غانم - آقای هوشمند عقیلی - آقای حبیب - هنگامه اخوان و خیلی از خواننده های دیگر بودند . تو این کلاس آقای گودرزی که آواز ایرانی میخوانند و الان هم هستند حضور داشتند . خواننده های زیادی بودند که من هم توی این کلاس شرکت کردم دوره دو ساله بود . استاد حنانه خدا رحمتش کنه ایشان استاد حنانه استاد من بود . کسانی دیگر هم مثل خانم شادنوش - شهنی هم بودند منتهابیشتر چیزهایی که از حنانه خدا بیامرز یاد گرفتم همیشه یک حالت الگو برایم به وجود آورده بودند . بعد از سن 19 سالگی شروع کردم به آهنگسازی - برای اولین کار هم یک موسیقی فیلم گرفتم به اسم آدمک مال خسرو هریتاش خدا رحمتش کنه کارگردانی می کرد از آمریکا آمده بود . اولین کارش بود خیلی هم روی این کار حساب میکرد .

این فیلم را که قرارداد بستم صدایی میخواستن برای توی این فیلم که یک صدای خاص باشه و با قدرت زیاد و یک حالتی که صدا را بتونه در بیاره . با خدابیامرز فریدون فروغی با هم گروه داشتیم من هم گروه داشتم آن هم گروه داشت موزیسین هایی آن داشت موزیسین هایی من داشتم برنامه هایی آن می گرفت برنامه هایی من میگرفتم .من با گروه خودم بعضی وقت ها آن با گروه خودش . د.ست بودیم همدیگر را میدیدیم بعد برای این فیلم من فکر میکردم که صدای فریدون مناسبه که میتونه خیلی سر و صدا کنه میتونه این صدا با این ملودی ها همخوان بشه و خیلی زیبا بشه که پیشنهاد کردم و آن خدابیامرز هم اولین کارش بود یک پسر جوانی بود که هم سن و سال خودم که آمد تو این عرصه بعد از آدمک فیلم که آمد اکران گرفت خیلی موفق بود . بعد از آن دیگر کارهایم شروع شد .

دیگر خوانندگی ام فقط مال شعرهای خاص مثل شعرهای حافظ بود .بعد خوانندگی من به آن شکل بود آلبومی هم داده بودم بیرون به اسم خودم ولی کار اهنگسازی من به صورت جدی انجام می شد و خوانندگان زیادی شروع به کارکردن با من کردند .

ستار که از بدو شروع حرفه ایی و کاریش بود . ابی آن موقع ابی هم چند تا از کارهای خدابیامرز بابک بیات را خوانده بود . منتها خب کارش گل نکرده بود . با اینکه صداش خوب بود به اوج شهرت نرسیده بود . تا اینکه بعد به پست من خورد و من آمدم نازی ناز کن - کویر - صدای بیشه و کارهایی دادم بهش که سر و صدا کرد .

شش تا از کارهای مرجان مال من هست نوعی ملودی ترکی بود .خونه خالی خونه غمگین اسم شعر هاش الان یادم نیست ولی شعرهایی که قشنگ بود و اشعار گل کرد و مرجان به یک خواننده حرفه ایی تبدیل شد . تا زمان انقلاب چیزی حدود دویست تا ترانه من ساختم بعد از انقلاب هم حدود صد و خورده ایی تا الان شده . کار هایی که الان انجام شده حدودا 300 تا کار در مجموع از من باید بیرون باشه .

مهربد : شما به غیر از آهنگسازی شغل دیگری هم دارید ؟

شعبانخانی : من فقط آهنگسازی می کنم .

مهربد : تدریس چه طور ؟

شعبانخانی : نه من تدریس نمی کنم . چون وقتمون اجازه نمیده یک خواننده وقتی میاد با ما قرارداد می نویسه برای آلبوم 8 تا ترانه هست این هشت تا ترانه با صدای این آماتور باید تبدیل بشه به یک کار حرفه ایی . خیلی کار میبره خیلی زحمت داره و آن خواننده باید پخته بشه . فرصت واسه آدم اونجوری نمیذاره .

مهربد : شما تحصیلات دانشگاه علم و صنعت را نیمه کاره رها کردید . شما در آن زمان بر سر دوراهی قرار گرفتید . آیا انتخاب یکی از این دوراهی برای شما سخت نبود ؟ و چگونه از این دوراهی یکی را انتخاب کردید با چه فکر و اندیشه ایی یا تدبیری ؟

شعبانخانی : من زمانی توی این کار حرفه ایی شدم که بیشتر کارهای بازاری انجام میشد و مال یک تعداد معدودی آهنگساز بود که یکیشون من بودم . بیشتر کارها از اینها بود . ما در واقع خوراک بازار را انجام میدادیم . آن چیزی که لازم بود . بسیار بسیار پرکار یعنی تا آنجایی که امکان داشت سعی می کردیم . بعد تو این کار که آدم حرفه ایی بشه باید پشتش بگیره . حتما باید خیلی وقت بذاره . حتی باید یاد بگیره . من همیشه میگم من یک طلبم من همیشه می خوام یاد بگیرم .

هر آهنگی برای خودش فلسفه خودش را دارد . شما باید خلاقیت داشته باشید که یک چیزی را خلق کنی یک ملودی را خلق کنی. متاسفانه الان آهنگسازان جوان و بی تجربه یک مقدار جذب کار های فرنگی میشوند به اضافه اینکه زحمت نمی کشند . مثلا یک ربع می خواهد بشینه و یک آهنگ خیلی زیبا هم بسازه و در بیاره در صورتی که برای ما اینجوری نیست ما اولش دو سه روز با اشعار زندگی می کنیم .

باید نگاه کرد به پیشرفت یه ملودی ساختن شما از یک نقطه شروع می کنی و این را حجم می دهی . حجم بزرگش میکنی و همه چیز برایش در نظر میگیری .

مهربد : هفده سال سکوت هنری : این سکوت از چه زمانی آغاز شد و تا کی ادامه داشت ؟

شعبانخانی : از زمان انقلاب شروع شد و تا هفت سال پیش ادامه داشت .

بعد در فستیوال پاپ تلویزیون و ارشاد دعوت کردند و من آمدم .

مهربد : چرا این سکوت ؟

شعبانخانی : برای اینکه دعوت نکردند . من جزء آهنگسازانی بودم که تو این مملکت زحمت کشیدم و می توانستم بروم آنجا ودر آمریکا وضعم بسیار بسیار بهتر از اینجا باشه .

دلم شکسته بود . چون فکر میکردم من که موندم تو ایران موندم که زحمت بکشم موندم که برای مردم کار کنم نموندم که فقط وقتم کشته بشه . خب مسائل دگری هم بود : ما تو زمان جنگ کسانی را باید به خدمت میگرفتیم که در واقع آهنگساز جنگ و مناسبتی بودند . الان در حال حاضر داریم آهنگسازانی که فقط کارهای مناسبتی کار می کنند . کارهای آنچنانی منتها خط من یک مقدار مغایر و دور از این خط بود .

چون آن برنامه ریزی را برای خودم نکرده بودم که حتی بشینم و کار جنگ بسازم همش فکر میکردم دعوت کنند منتظر بودم که بخواهند .

مهربد : در همین دوران شما به مطالعه و تحقیق موسیقی در بسیاری از کشور ها پرداختید . کدام کشورها بودند و دنبال چه هدفی بودید و سرنخ شما در این مطالعات چه بود ؟

شعبانخانی : کشورهایی مثل انگلستان - فرانسه - آلمان - سوئیس می رفتم و کنسرت های اساتید را میدیدم چه ایرانی و چه فرنگی من در کل موسیقی را بین المللی میشناسم موسیقی که در تمام دنیا رخنه کرده یا اینکه ریشه کرده پایه داره . فقط به موسیقی خودمان نگاه نمی کنم چون اینجوری میبینم . اگر یک گروه خارجی می آمد و من دوستش داشتم میامد توی یک شهر اروپایی کنسرت بده من حتما میرفتم و برنامه را میدیدم .

مهربد : چه نتیجایی از این کار یا هدفتان گرفتید ؟

شعبانخانی : همان زمان که کار های من بیرون نمیامد به مدت هفده سال کار میکردم خوب پرس و جو میکردم خوب تحقیق میکردم خوب مینوشتم یه وقتهایی ملودی هایی که در اصل ریشه بود اینها را برای خودم مرور میکردم . هارمونی های زیبا را کار میکردم که از گوشم دور نشه تمام اینها وجود داشت منتها کار بیرون نمی آمد . آن زمانی که انقلاب شد و بعد جنگ شروع شد و بعد از تمام شدن جنگ من فکر می کنم که نود درصد بچه های ما این راه را رفتند .

مهربد : شما در زندگی شکست خوردید که بخواهید از نو یا از صفر شروع کنید ؟

شعبانخانی : من معنی شکست را نمی دانم و نمی دانم به چه چیز شکست میگویند ولی عقیده ام این ست که اگر آدم اعتقاد داشته باشه به چیزی یک قدرتی که ما اسمش را میذاریم خداوند عالم خدا هرجوری که برای آدم رقم بزنه آن اتفاق می افتد . پس اگر آدم یک وقت بیاید صد در صد احساس ضعف بکند یا احساس بدبختی بکند یا احساس شکست کند آن در اصل دور از خداست و دور از خداشناسی هست ما اعتقاد مان اینه که هرچیزی خداوند رقم بزنه برایمان اتفاق می افتد اگر که قرار است من این کار را بکنم حتما خداوند عالم میذاره جلوی پای آدم و پیش میاید .

تورج شعبانخانی در دوران سربازی

مهربد : بازهم از فیلم آدمک - خسرو هریتاش برای اولین ساخته سینمایی خودش دنبال یک آهنگ ساز متفاوت با کاری متفاوت می گشت و بعد از آن همه وسواس و تحقیق در آن زمان آقای تورج شعبانخانی نوزده ساله را انتخاب می کند . آقای شعبانخانی هم واسه همین کار متفاوت به سراغ یک صدا و یک خواننده متفاوت به نام فریدون فروغی رفت . با این وسواس ها - تفاوت ها در چه چیزی باید پیدا میشد یا دیده میشد و بهتر گفته باشم شاید به نوعی حس میشد که نتیجه اش ماندگاری کل آن اثر باشد ؟ معیارهای انتخاب تفاوت ها برای شما در چه چیزی بوده ؟

شعبانخانی : من همانجوری که گفتم موسیقی را حالت بین المللی می بینم برای موسیقی یک خط نمی بینم . موسیقی کلا از یکجا بلند شده و در تمام جهان نقش بسته بنا به آن طبعش موسیقی را نگاه کرده و انجام داده . ما آن زمان که بچه بودیم کارهای روز اروپا و آمریکا را اجرا میکردیم من کارهای انگلیسی میخواندم و کارهای روز آتنور را البته قبل از اینکه ایرانی بخوانم یا حتی آهنگ بسازم . یک مدت آن کار مارا پخته کرد . فریدون هم چون با من و کنار من بود و برنامه ریزی هایش را می دیدم آن هم همینجو کارهای فرنگی میخواند کارهای خیلی قشنگ کارهای ریچارز - ویلتون پیچت و اینجور کارها . خب من هم کسی را میخواستم که موسیقی را بداند و بتواند این کا را انجام بدهد و نگاهش فقط توی تهران و ایران نباشه . من تمام کارهایم همینجوری هست یعنی شعر انگلیسی هم بذارید روی ملودی من آن جواب را میدهد حالا اروپا آمریکا اینور آنور هرجا و هر نوع یعنی عربی هم شما بگذارید روی ملودی های من همین جواب را به شما میدهد .

مهربد : آهنگ بهار بهار که هم خود شما خوانده اید و هم مرحوم ناصر عبداللهی با ترانه زیبایی از آقای محمد علی بهمنی آیا اینگونه که در نظر شما بوده توسط مرحوم عبداللهی اجرا شده ؟

شعبانخانی : نه خدا رحمتش کنه ناصر عبداللهی یک بچه بومی بود یک بچه ایی که از بندر عباس آمده بود . بسیار ساده بود . این کار طوری برایش اتفاق افتاد که حتی من مطمئنم روز اول به اینها گفته بود که من این به صدام نمیخوره نمیتونم درش بیارم ولی آنها به زور یعنی آن شرکتی که من کار را بهش دادم چون کار گل کرده بود می خواستن عبداللهی بخونه تا کارش گل کنه در صورتی که سبک عبداللهی نبود . این را براش اجبار کرده بودند .

مهربد : اصلا چی شد که این اثر ساخته و متولد شد ؟

شعبانخانی : آقای محمد علی بهمنی یک دوستی دیرینه با من داشت در گذشته ایشان کار میکردند و من هم کار میکردم ولی با هم کار نداشتیم که این اتفاق بعد از سالها افتاد بعد از انقلاب و پنج - شش سال پیش . زمانی که اشعار ایشان به دست من رسید ایشان را بعد از سالها ندیده بودم خیلی خوشم آمد دیدم دقیقا شعر همانی هست که من میخواهم . پنج تا ترانه بود که من از ایشان اجرا کردم یکیش هم همین بود توی آلبوم غزل ارائه شد .

مهربد : فکر شما برای انتخاب شعر چه دیدی بود ؟

شعبانخانی : من دنبال شعری می گردم که ترانه باشه صرفا شعر نباشه . شعر ترانه با اشعار دیگر فرق میکنه . اول در آن ریتم داره وزن و قافیه بسیار محکمی داره شرایطی هست که موقغیکه به زبان میاد به صورت آهنگ و زیبا ادا میشه شما اگر یک شعرقوی را بردارید و ملودی بذارید مثل یک ترانه نیست .

ترانه حتما باید ترانه باشه که ملودی بشینه و روش سوار بشه . بعضی ها ممکنه شعر قشنگ بگویند مثل شعر غزل قصیده و چیز های آنچنانی ولی تو ترانه نتونن کاری را انجام بدهند . شعرش باید طوری باشه که توی آن بافت ملودی قرار گرفته باشه و زیبا ادا بشه یعنی مخصوص همان کار باشه . در کل ترانه ساز با شاعر فرق می کند .

مهربد : شما دو آلبوم با صدای خودتان آماده پخش دارید . در جایی نوشته شده بود باعث تحول بزرگی در بازار موسیقی پاپ خواهند شد .

حال اینکه این تحول در این دو آلبوم چگونه تعریف شده و به چشم میخورد ؟ نوع ملودی ها تنظیم و یا علل دیگری واسه این تحول وجود دارد ؟

شعبانخانی : کلا من سعی میکنم کار نو بکنم کار جدید باشه و تنوع داشته باشه . تو این تعداد کاری که الان من دارم این حالت را در بازار فعلیدارد .

اگر بیاد فرقی میکنه با چیزهای دیگری که موجود هست . من یکی از این ترانه ها را برای اینکه بیاد دستم که کجای کارم توی یک آلبوم شرکت پیغام سحر زد که این آلبوم هشت نه تا کار متفاوت با حضور کسانی مثل اصفهانی و عصار و اینها داشت که کار من هم وجود داشت . تمام دوستان من که این آلبوم را شنیدن که صدای تمام خواننده ها بود .آن یک دانه ترانه براشون یک داستان دیگری بود .

شروعش میگه : (( ستاره با چشمکات ماه ماهون با نگات من بی تو بهار بی تو )) آن در آلبوم با تمام کارها متفاوت بود به این دلیل میگویم که این کار ها بیاد یک تفاوت با تمام کارها داره .

مهربد : بیشترین سختی که در زندگی داشتید ؟

شعبانخانی : همان مسئله کار نکردنم بود . همان سکوت مردم می خواستن هرجا می رفتم همه طالب بودند همه از من گله و شکایت میکردند که شما اصلا داری به مردم خیانت می کنی . بعضی از دوستان اصلا خودشان همین شکلی هستن.

خیلی بدجور عنوان می کردند . همان زمان من بزرگترین ناراحتی را می کشیدم بدترین شکست را آن را میدانم که آدم نتواند کار بکند .

مهربد : آهنگسازی بر روی پیام های بازرگانی از نگاه شما ؟

آن هم کار مخصوص خودش را دارد و با کارهای آهنگسازی دیگر فرق میکند . کسی که این کار را می کند باید یک موسیقدان قوی باشد که توی چند ثانیه حرفش را به کرسی بنشاند . موسیقی اینقدر باید زیبا باشه که بتونه کار را انجام بده آن کار تبلیغاتی هست . آن کار یک کار به خصوصی هست که من هیچ وقت انجام ندادم چون اصلا خط من فرق می کنه به پستم خورده ولی انجام ندادم .

البته موسیقی تئاتر فرق میمنه . من موسیقی تئاتر را دست دارم چون به صورت زنده اجرا کردم سالها پیش هم با آقای فخیم زاده این کار را کردیم . این کار کار زیبای ست و در خط من هم هست .

مهربد : ناصر عبداللهی با چه حسی گیتار می نواخت ؟ با چه حسی می خواند ؟

شعبانخانی : عبداللهی به عقیده من بسیار بسیار با حاحساس بود کارش خوب انجام میداد از آن بچه های با حس بود و این را نشان داد و کارهایی هم که کرده کارهایی نیست که اینقدر ضعیف باشه که تو بازار فاصله داشته باشه . با اینکه نو بود و تازه شروع کرده بود . به هر حال حرفش را به کرسی نشاند .

مهربد : مرحوم فریدون فروغی چه فکر یا خط فکری در کل زندگی داشت ؟ نگاهش به زندگی چگونه بود ؟

شعبانخانی : مثل همه نگاهش در زندگی مثل همه بود . یکی از کسانی که خیلی دوست داشت ومریدش بود فرهاد بود .

فرهاد خواننده خدابیامرز با من دوست صمیمی بود و خیلی همدیگر را میدیدیم . هر دفعه فریدون به من میگفت به فرهاد سلام برسون و بگو دوستش دارم . خیلی احترام میگذاشت و خط او راه هم همیشه دنبال می کرد .

یک آدمی بود که سعی می کرد متفاووت باشه سعی می کرد خوب باشه .

---------------------------------------------------------------------------------------

در پایان مصاحبه من از آقای تورج شعبانخانی که با خوش اخلاقی لطف کردند و قبول زحمت برای اینکه با ما و مخاطبان ما همراه شدند و نگاه تازه ایی را نشان دادند بسیار تشکر و قدردانی می کنم و امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق تر از همیشه باشند .

----------------------------------------------------------------

قابل توجه دوستداران آقای شعبانخانی به زودی وبلاگ اختصاصی طرفداران و ارتباط راحت و آسان با ایشان به مدیریت مهربد راه اندازی خواهد شد .

منتظر نظرات شما راجع به این مصاحبه و آقای شعبانخانی هستیم .

زنده یاد ناصر عبداللهی

 ناصر عبداللهی 

دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت

زنده ها خیلی براش کهنه بودن خودش تو مرده ها جا زد و رفت

در زمان حیات دنیوی هنرمندی به نام ناصر عبدالهی مدتی در این فکر بودم با این هنرمند مردمی ارتباط برقرار کنم . به سایت ایشان مراجعه کردم . شماره تلفن هایی بود . آدرس ایمیل هم گذاشته شده بود . دیگر مطمئن شدم راحت می شود با او هم کلام گردید . به دنبال بهان ها و پیش زمینه بودم و بعد از مدتی دیگر به همان آدرس سایت مراجعه کردم اما صفحه ایی با این آدرس و به این نام باز نمی شد . صبر دادم باز هم به نتیجه ایی نرسیدم بهترین بهانه من این بود که با او در رابطه با ترانه هوای حوا هم کلام باشم . در همین فکر بودم که سایت های معتبر خبری اعلام کردند که ناصریا در بیمارستان بندر عباس - دکتر : تنها بیست درصد شانس و امید زنده بودن میتوان در نظر گرفت . ناصریا به بیمارستان تهران منتقل می شود . اوضاع او نا مناسب است . حرف و حدیث فراوان در باره علت بستری شدنش وجود داشت . یکی از تصادف دیگری از کلیه و یکی دیگر هم از ضرب وشتم او توسط افراد ناشناس خبر میداد . یک عده بیکار هم شروع به شایعه پردازی و تهمکت ناروا به مرد با ایمان در موسیقی ایران پرداختند . اما تهمت ها را هیچکس باور نداشت رییس کمیسیون بهداشت و درمان کمیسیون مجلس، دکتر رضایی کلیه‌ی سوابق و آزمایش‌های ناصر عبداللهی را دید و اعلام کرد که اصلا بیماری به دلیل مسمومیت نبوده است و او به دلیل ضربه ا‌یی به بستر بیماری افتاد.همین تاییدی بر پاک بودنش بود .

ضریب هوشی و فشار پایین ناصریا دیگر جای هخیچ گونه امیدی را نگذاشته بود تنها خدا می توانست اورا در این دنیا نگاه دارد اما او به دنیای دیگری رفت و از این دنیایی که خود انسان ها به ویرانه تبدیل کردند راحت شد .

به گزارش فارس،در مراسم تشییع پیکرناصر عبداللهی

محمدعلی چاووشی رئیس صنف شرکت‌های تولید محصولات شنیداری با بیان اینکه «عبدالهی»شهید اندیشه علوی است، گفت: او نازنین هنرمندی بود که بدون تردید مورد هدایت و حمایت اولیاء الهی بود. دوربین‌های شبکه اول سیما برای اولین بار در دهه فجر و در بندرعباس او را به به عنوان یک حادثه هنری شکار کردند و ناشر محترمی برای اولین بار آثار او را روانه گوش‌های مردم نمود. ناصر جوان فرزانه‌ای بود که فرصت بسیاری برای ارائه آنچه در ذهنش بوده نداشت.«عبداللهی»فرا فرقه بود و خوشا به حالش که نیالوده به عصیان رفت. متاسفانه دهان‌های آلوده و برخی مطبوعات اتهامات ناروایی به این مرد بزرگ روا داشتند.در صورتی که در زمره هنرمندان و موسیقی دانان جوان کمتر کسی به تدیین، پاکی و نجابت او بود.

چاووشی تاکید کرد: «ناصر» شهید اندیشه علوی است و حتما دستگاه‌های دست اندرکار به نمایندگی از این سیل سرشک و موج عاطفه به خون خواهی او برخواهند خواست و اگر اندیشه وهابیت تاب این صبوری را نداشته است حتما خون او گریبان قاتلان را خواهد گرفت.

ناصر خود گفته بود که آخرین آلبومش معجزه نام خواهد داشت ( او در بندر عباس مشغول ضبط کاری صوتی و تصویری برای خلیج فارس بود ) . او به بندر عباس مراجعت و در خانه ایی ساکن شده بود .

هوای حوا از ناصر عبداللهی خیلی ها را به تفکر درست وا داشته بود و نادان هایی را ناراحت و نگران نموده بود .

بیشتر جایی برای نوشتن به دلیل اینکه شخصیتش نوعی خاص در میان هنرمندان بود و همه او را به خوبی می شناختند نیاز نمیبینم . او خوب معرف همه دوستان ودوستدارانش بود هست و خواهد بود .

همین برای او در این دنیا بس که اول به فکر توشه آخرت بوده و دوم اینکه مراسم تشعییع جنازه او بسیار با شکوه و با جمعیت فراوان جمعیت برگزار گردید .

ناصر خود را برای آخرت آماده می کرد .

 

حال به بیوگرافی از او می پردازیم :

ناصر عبداللهی

ناصر عبداللهی معروف به ناصریا در ساعت ده و پانزده دقیقه روز دهم ماه دی ماه سال یک هزار سیصد و چهل ونه هجری خورشیدی در مسجد بلال شهر بندر عباس برای آغاز زندگی سراسر پویا همراه با تفکر و تعقل قدم به این دنیا گذاشت .

از خاک آمد تا بداند به سوی خدا باید رفت .

او فرزند سوم خانواده ایی مذهبی و متعصب با چهار برادر و یک خواهر بود .

از دوران نوجوانی و از سن سیزده سالگی با تشویق برادر بزرگترش خواندن را آغاز کرد .

او هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بود که با دختری از اهالی خونگرم بندر عباس ازدواج نمود و ثمره آن چهار فزرند به نام های نوید - نازنین - نامی و نینا که نینا تنها دوسال بیشتر با پدرش را ندید بود .

ناصر علاوه بر صدای زیبا و رسای و دلنشین بمی که داشت هنر زیبای نوازندگی را با جان و دل دنبال میکرد .

او با دلش گیتار می نواخت . فعالیت های بسیار زیاد در امور فرهنگی استان هرمزگان برایش بهترین کار ممکن بود . تا اینکه روزی در شهر بندر عباس برنامه صبح بخیر ایران از او برای نواختن کیبورد و اجرای چند قطعه در پشت صحنه دعوت نمود و هنر نمایی او باعث شد تا اقبال واحدی مجری صبح بخیر ایران از او برای اجرا در برنامه های تهران دعوت کرد .

اجرای قطعه ایی زیبا برای حضرت فاطمه ( س ) که بسیار متفاوت و شنیدنی همگان را جذب می نماید . یک قطعه زیبای دیگر برای حضرت ابوالفضل عباس (ع) بیشتر نگاه ها را به سمت او معطوف نمود . موسیقی پاپ در ایران در مرحله نوپایی قرار گرفته بود . اجرای ترانه بهار بهار یادگاری از او در همین دوران می باشد . دیگر او به صورت جدی و حرفه ایی فعالیت های خود را می توانست آغاز نماید . در اول کار آلبوم عشق است با ترانه های محمد علی بهمنی و دکلمه های پرویز پرستویی و هم صدایی امیر کریمی در بعضی از قطعه ها برایش مثبت ارزش یابی می شد .

ناصر عبداللهی در پاییز سال هفتاد و نه با همراهی بهنام ابطحی در تنظیم آثارش و باز هم دکلمه خوانی پرویز پرستویی آلبومی پرفروش در آن سال و ماندگار ارائه می نماید ترانه های خدانگهدار که با گیتار خودش هم صدا بود و ناصریا او را در مرتبه ایی خاص و دوست داشتنی قرار داد . دیگر همه او را ناصریا می شناختد . او به محض رسیدن به شهرت محبوبیت را ارجح دانست و مردمی ماند و خواند . حتی در برنامه هایی که بسیار ساده به نظر می رسیدند وقتی متوجه میشد به واقع مردم مخاطب قرار دارند با جان و ددل شرکت میکرد . امتحان او در این مرحله بسیار مهم بود که با سربلندی پیروز شد چرا که متاسفانه بعضی از هنرمندان به این اوج شهرت و محبوبیت می رسد اعتقدات دینی و فرهنگی گذشته خود را که هر چند صحیح هم باشد زیر پا گذاشته و در غرور غرق می گردند . ناصریا از اعتقاداتش دست نکشید و محمکتر و راسختر از گذشته به آنان پایبند شد .

در سال یک هزار سیصد و هشتاد و یک آلبومی به نام بوی شرجی با تمی جنوبی و بندری در عین حال جوان پسندانه به مردم کشورش تقدیم کرد .

استقبال از این کار نسبت به کار قبلی کم بود . ناصریا در واپسین ماه های سال شتاد و دو البوم هوای حوا را منشتر کرد که حال و هوای دوستت دارم را زنده نمود .

ترانه های محمد علی بهمنی به همراهخ ملودی هایی از خودش و فرزداد فرومند و تنظیم بهنام ابطحی کاری کرده بود کارستان تم جوان پسند ترانه پر مایه و با مفهوم تنظیم و ملودی آن چه که نو و ارزشمند بود .

ترانه هوای حوا هم مثل ناصریا و خدانگدار در دل همه جا باز کرده بود .

کار بر روی آخرین البوم هنریش که قبل از مرگ این را اعلام نموده بود یعنی معجزه با همکاری موزیسین های جوان و خوش فکر ایرانی مثل بهنام صفاریان نیمه تمام ماند .

ناصریا مدتی قبل از مرگش به محله تولد خویش در بندر عباس رفته بود و در منزلی ساکن شده بود .

رفتار و اخلاق او در این اواخر بسیار متفاوت شده بود .

بیشتر در خود بود و بسیار به مطالعه و تحقیق در زمینه عرفاتن و هرچه در این وادی هست می پرئاخت .

بیت شعر و کلامی که در یکی از مصاحبه هایش در مطبوعات برای حرف آخر آ« مصاحبه گفته بود را در پایان می نویسیم :

(( دانه و دام در این راه فراوان اما

مرغ دلیر زهر دام رها می داند

تقدیم به کسانی که ظرفیت وجودی خویش را با توسل ب حضرت حق افزایش داده اند و با تبعیت از عنایات ویژه آن مقام خود را آلوده ساخته های ذهنی و لحظه های دنیا نمی کنند . ))